در قسمت قبل ؛ بحث از «حضور کاملِ نفس» شد که در همه جا هست.
حال سخن بر سر این است که نه تنها در همه جا هست، بلکه «تماماً» همه جا هست.
یعنی همه وجودش در همه جا به صورت «تمام» هست، نه اینکه یک طرف نفس در گوش باشد و یک طرفش در چشم.
این یکی از خواص مهم موجود مجرد است که در پدیدههای مادی اصلاً مثل و مانند ندارد.
مثلاً تخته سیاه را در نظر بگیرید؛ طرف راست آن، در طرف چپش نیست و طرف چپ آن، در طرف راستش نیست، چرا که بُعد دارد و قابل تقسیم است.
ولی مجرد چنین نیست. ملاحظه کنید؛ شما نمیگویید من با یک طرفم میشنوم، بلکه تمام وجودِ شما شنونده است، آنگاه که میشنوید، منتهی به وسیله گوش.
یعنی شما در موقع شنوایی حتی از قوة شنوایی خود حاضرترید و میگویید: من شنیدم، یعنی یک «من» در صحنهی قوهی شنوایی حاضر است که بهکمک قوهی شنوایی میشنود،
و معنی « حضور تمام » همین است.