همواره شما متوجهاید حالات روحی که مربوط به نفس است بر تن اثر میگذارد،
مثل ترسیدن که مربوط به روح است ولی در بدن هم ظهور میکند.(وقتی میترسید رنگ صورت عوض میشود)
یا مثلاً شما در خواب میبینید که از کوهی سقوط کردید و همچنان به طرف پایین میغلطید. فردا صبح که بیدار شدید احساس میکنید بدن شما هم کوفتگی و خستگی پیدا کردهاست.
با اینکه آن سقوط مربوط به این بدن شما نبود،
ولی حالات «مَن» در تن ظهور کرد.
یا وقتی در خواب دعوا میکنید، ضربان قلب گوشتی مستقر در قفسهی سینه شما نیز از حد طبیعی بیشتر میشود، در حالی که علت افزایش ضربان قلب، فعالیت بیش از حد ماهیچههاست، ولی با اینکه ماهیچهها به طور عادی در رختخواب بودهاند، چون نفس دعوا میکند، «تن» عکسالعمل نشان میدهد و ضربان قلبِ گوشتی تشدید میشود.
یعنی حکمِ «من»، بر «تن» ظاهر میشود،
و این نشان میدهد که حاکم اصلی در همهی فعل و انفعالات «من» است و تن، تحت تأثیر من باشد.[1]
پسبودتنغلافوجانشمشیر کار، شمشیـر میکنـد نه غلاف