هر انسانی با اندک تأملی بر حالات خود، تصدیق میکند که خودش منحصر به این جسد مادی نیست و خواهد گفت: «ما بدانستیم، ما نَه این تنیم».
یعنی علاوه بر اثبات وجود نفس مجرد، هرکس میتواند به راحتی بفهمد که روحش فراختر از بدنش هست.
جالب آن است که پس از آگاهی به این نکته، راهی را میطلبد تا این قفس تنگ را بشکند و به آن فراخنای لازم دست یابد. این است که ناله سر میدهد:
ای تنِ گشتهوِساقجان، بس است چند تانَد بحر در مَشکی نشست
ای هزاران جبـرئـیل اَنـدر بشــر ای مسیحای نهان در جوف خر
یعنی گِله سرمیدهد که تا کی باید گرفتار تن باشد، چرا که صورت آدمی، رهزن و حجاب واقعیتِ اوست و نمیگذارد آدمی به واقعیت خود دست یابد، مگر اینکه سر را از یقة تن بیرون کشد و از ماوراء تن، خود را به نظاره بنشیند.