الف- مرگ طبیعی انسانی: که نفس در ابعاد انسانی کامل شود و جنبههای بالقوهاش به فعلیت برسد و دیگر ابزار تن را نخواهد و لذا رهایش میکند، که این بهترین نوع مرگ است و این نوع رها کردنِ تن توسط نفس، مخصوص اولیاء الهی میباشد. مثل نجاری است که پس از ساختن دَر، تیشهاش را رها کند، چرا که دیگر آن دری که میخواست، درست کرد. به عبارت دیگر در این رابطه میتوان گفت: « سوار چونکه به منزل رسد، پیاده شود».
ب– مرگ طبیعی حیوانی: چون انسان دارای دو بُعد حیوانی و انسانی است، ممکن است شخصی برخلاف ابعاد انسانی، در حیوانیت کامل شود، باز نفس در این حالت نیزبدن را رها میکند و با توجه به اینکه بُعد حیوانی نیز دارای دو جنبة «غَضَبیّه» و «شهویّه» است. انسان ممکن است در گرگصفتی کامل شود و قوه غضبیّه در او رشد کند. مثل بعضی از افرادکه در آخر عمر بسیار زود غضبناک میشوند و در بدبینی نسبت به اطرافیان خیلی شدید شدهاند. و یا ممکن است انسان در خوکصفتی و جمع مال و حرص در دنیا شدید شود که در بُعد شهویّه از بُعد حیوانیاش کامل شدهاست. البته جمع غضبیّه و شهویّه نیز ممکن است، در هرحال این نوع افراد در حیوانیت کامل شدهاند و لذا نفس، بدن را رها میکند، و عذاب سختی در قیامت برای این افراد هست چون فطرت اینها انسان است، ولی شخصیتی حیوانی برای خود به وجود آوردهاند، یعنی تضادی بین آنچه میخواهند و آنچه هستند گریبان آنها را میگیرد.
ج- مرگ غیر طبیعی: علاوه بر قسمت الف و ب که هر دوی آنها مرگ طبیعی (در انسانیت و یا در ابعاد حیوانی) است، ممکن است نفس از ابزار بدن استفاده کامل نکرده و هنوز بر بدن خود نظر دارد، ولی بدن آنچنان خراب شده که دیگر نمیتواند برای نفس مفید باشد، مثل نجّاری که قبل از ساختن در، چون تیشهاش شکسته شدهاست، آن را رها میکند، بهخاطر اینکه دیگر به کارش نمیآید، هرچند دری که باید میساخت کامل نشدهاست. این نوع مرگ را مرگ «اِخترامی» نیز میگویند، حال این جداشدن غیر طبیعی نفس از بدن، یا به جهت تصادفات و بیماریهاست که در هرصورت دیگر نفس نمیتواند از این بدن استفاده کند، و یا به جهت گناهان. چرا که نفس گاهی از مفیدبودن بدنش مأیوس میشود و پس از سالها ماندن و به کمال نرسیدن، آن بدن را رها میکند.
حضرت امامصادق«علیهالسلام» میفرمایند: « مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ اَکْثَرُ مِمَّنْ یَمُوتُ بِالْآجال وَ مَنْ یَعیشُ بِالْاِحْسانِ اَکْثَرُ مِمَّنْ یَعیشُ بِالْاَعْمار »[1] یعنی آنهایی که به جهت گناهانشان میمیرند، بیشتر از آنهاییاند که چون اجلشان بهسر آمده میمیرند، و آنهایی که به جهت کارهای خوبشان زندگی را ادامه میدهند، بیشتر از آنهاییاند که براساس عمری که باید بکنند، عمر میکنند.
پس این نوع مرگ یعنی یأس از ادامهی حیات هم یک نوع مرگ غیرطبیعی است، چرا که نفس بدون آنکه استفاده لازم را از بدن خود در جهت کمال انسانی یا حیوانی ببرد، بدن را رها میکند. چون نفس به جهت ذات مجردش نظر و آگاهی به آینده خود دارد و وقتی متوجه شد در آینده کمالی بر کمالاتش افزوده نمیشود، دیگر جاذبهای برای ادامه حیات برایش باقی نمیماند و لذا همین عدم جاذبه و پدیدآمدن یأس برای یافتن کمـال برتر موجب انصراف تکوینی نفس از بدن میشود.[2]
2- نباید غفلت کرد تنها مرگی که از طریق علم پزشکی میتوان به تأخیر انداخت، مرگی است که در اثر تصادفات و بیماریها بهوجود میآید، و آن در حالی است که نفس تکویناً تعلق تدبیری خود را نسبت به بدن از دست نداده و از این جهت هنوز از بدن منصرف نشدهاست، ولی هرگز تصور نکنیم جلو هر مرگی را میتوان گرفت، آری اگر مثلاً قلب به جهت عوامل خارجی بیمار شد به نحوی از طریق علم پزشکی موانع صحت قلب را برطرف میکنیم تا قلب به حرکات طبیعی خود ادامه دهد. ولی یک وقت نفس تکویناً میخواهد از بدن منصرف شود و لذا از یک جایی این انصراف شروع میشود. مثلاً قلب از تحرک میایستد، حال اگر قلب را شوک بدهیم و به حرکت واداریم، نفس از مغز انصراف خود را شروع میکند، چرا که نفس تکویناً میخواهد برود و دیگر به بدن خود نیاز ندارد، در این حال است که طبیبانِ حکیم در زمان گذشته، میتوانستند بین این دو بیماری تفکیک کنند و متوجه بودند در مورد بیماری نوع دوم کاری از طبیب ساخته نیست، و بسیاری مواقع افراد خودشان متوجه خواهند شد که در چه شرایطی هستند و لذا اگر هوشیاری به خرج دهند، بیش از آنکه حریص به ماندن باشند، آماده رفتن میشوند و به اصطلاح هنر مردن خود را از دست نمیدهند. (در مورد تکمیل این قسمت بحث؛ میتوانید به نوشتار«هنر مردن» رجوع فرمایید)
در مورد ابنسینا آن طبیبِ حکیم هست که: چندین بار پشت سرهم گرفتار قولنج شد و متوجه شد مرگش فرارسیده و فهمید این بیماری به جهت عوامل بیرونی نیست. گفت: «روح؛ دیگر بنا ندارد این بدن را تدبیر کند» و فعالیتهای روزمرّه خود را تعطیل کرد و به دعا و عبادت مشغول شد، و چند هفته طول نکشید که رحلت نمود. و امروز هم نباید تصور کرد به کمک علم پزشکی میتوان مرگی را که در اثر انصراف طبیعی نفس از بدن پیش میآید، به تأخیر انداخت، بلکه از طریق دستگاههای مدرن، این نوع مردن را سخت و آزار دهنده میکنند.