وقتی روح در صحنهی حیات انسانها مورد توجه قرار نگیرد، انسانها غائبانه با هم برخورد میکنند و حقیقت همدیگر را نمیبینند و در واقع بیگانگانی هستند کنار یکدیگر همراه با تحلیلهای غیر واقعی نسبت به هم، چرا که:
آدمی همچونعصای موسیاست آدمی همچونفسون عیسیاست
یعنی همچنانکه ظاهر کار آن دو پیامبر بزرگ یک چوب و یا یک دَم و نفس است،
ولی باطن کار آن دو بزرگوار یکی اژدهایی فعّال و دیگری نفخة حیاتزایی است که مرده زنده میکند،
انسان نیز باطنی بسیار اسرارآمیز دارد. به همین دلیل است که نباید از انسان ساده گذشت و وسعت روحش را در محدوده تنگ ماده به فراموشی سپرد.
خویشتن نشناخت مسکین آدمی از فـزونـی آمـد و شـد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت بود اطلس، خویشرابردلقدوخت