آیت الله حائری شیرازی
آیت الله جوادی آملی
تفسیر تسنیم ج 40 / 107
رؤیاها، یا خوابهای حق:
عبارت است از ارتباط نفس با سبب غیبی حادثهای که بعداً در ظرف مکان و زمان خاص محقق میشود.
نفس به علت تجردش با وجود برزخی یا عقلیِ یک حادثه در خواب ارتباط پیدا میکند و بعداً آن حادثه در عالَم ماده حادث میشود.
البته نفس پارهای از حقایق آن عالَم را به مقدار استعدادش دریافت میکند. حال اگر نفس، کامل باشد و گرفتار وَهمیّات و آرزوها نباشد، حقایق عالَم غیب را آنطور که هست به طور کلیّت و نورانیت در خواب پیش رویش حاضر میبیند، ولی اگر نفس کامل نبود آن حقایق را به نحو حکایت خیالی و در صورتهای جزیی که با آنها مأنوس است مییابد.
مثل اینکه وقتی با معنی «عظمت» در آن عالم, روبهرو میشود، در خیالش صورت «کوه» ایجاد میشود، و یا معنی «مکر» در خیالش صورت «روباه» بهخود میگیرد،
چون عظمت را به کوه، و مکر را به روباه میشناسد.
یا معنی «افتخار» را به صورت «تاج» و «علم» را به صورت «نور» و «جهل» را به صورت «ظلمت» میبیند.
و یا مثلاً چون رابطهای بین اذان صبح در ماه رمضان با شروع روزه هست، با دیدن معنی «مؤذن بودن» در آن عالم، صورت «مهرکردن دهان» مردم برای خود میسازد.
که البته این موضوع؛ رقایق و ظرایفی مخصوص به خود دارد بهطوری که گاهی از یک معنی که در خواب مییابد صورت عکس آن را در خود میسازد. مثل اینکه در بیداری گاهی با شنیدن لغت ثروت به معنی فقر فقرا منتقل میشود.
پس گاهی خواب «صریح و بدون تصرف» است و یا «متمثل معنایی است که نفس با آن روبهرو شده، در عین تصرف نفس» و یا «انتقال به چیزی است مناسب آن معنی یا ضد آن معنی» و گاهی آنچنان با تصورات شخص مخلوط شده که اصلاً نمیتوان فهمید از کدامیک از مبانی مأنوس شخصِ خواب بیننده تأثیر گرفته، که در این حالت به این رؤیاها «اضغاث احلام» گویند.
در رؤیاهایی که نفس با اصل موضوع روبهرو میشود و به صورت مناسب آن منتقل میشود، در واقع انسان به اصل موضوعات آگاه شده، بهطوری که اگر ملاحظه کرد در حال جمعکردن کثافت است، در واقع صورت بهدست آوردن مال زیاد دنیا را به او نشان میدهند،
در عین آگاهی دادن به او که این مال سرگین و کثافت است.
و یا وقتی روبهرو میشود بر اینکه بدنش ورم کردهاست، با صورت بهدست آوردن مال زیاد روبهرو میشود در عین آگاهی دادن به او که بدان! آن چرک و آلودگی است.
همچنانکه اگر در خواب دید در زندان است، در واقع با صورت شهرتیابیاش روبهرو شده در عین آگاهی دادن به او که این شهرت زندان است،
همچنانکه اگر دید در زنجیر است، با صورت خوشی و خوشگذرانی دنیاییاش روبهرو شده در عین آگاهی دادن به او که آن گناه است و گرفتاری و زنجیر.
در هر صورت با این احوال نمیتوان به رؤیا اعتماد کـرد، چون در حال خواب؛ صورت خیالیه نفس آنقدر جولان دارد که با میل خود صورتها را تغییر میدهد و از جایگاه خود خارج میکند.
صاحب کتاب «تحفالعقول» از قول پیامبر«صلواةاللهعلیهوآله» آورده که حضرت فرمودند: اگر رؤیا از کسی برداشته شد نباید نگران باشد زیرا وقتی کسی راسخ در علم شود، رؤیا از او برداشته میشود.
اینکه دستور دادهاند انسان دائم در حال طهارت باشد و نیز با وضو بخوابد، به سبب آن است که این طهارت موجب طهارت باطن و آزادشدن از خوابهای بیخود و باطل میگردد.
مرحوم محدثنوری در جلد4کتاب دارالسلام میفرماید: اگر انسان نسبت به خوراکش مواظبت داشته باشد و دقت کند که چه چیز بخورد و چه مقدار بخورد، روح او قدرت سیر در اکناف آسمانها را مییابد وگرنه برعکس، پرخوری موجب جولان شیطان در قلب و خیالش در خواب و بیداری میشود.
قال رسولالله«صلواةاللهعلیهوآله»: « الرُّؤْیا ثَلاثٌ: مِنْها اَهاویلُ الشَّیْطان لِیَحْزَنَ بِها ابْنَ ادَمَ وَ مِنْها ما یَهُمُّ بِهِ الرَّجُلُ فی یَقْظَتِهِ فَیَراهُ فی مَنامِهِ وَ مِنْها جُزْءٌ مِنْ سِتَّةٍ وَ اَرْبَعینَ جُزْءً مِنَ النُّبُوَّةِ.
یعنی خواب سه گونه است: یکی القائاتی که شیطان میکند تا فرزندان آدم را بترساند و نگران کند و یکی اینکه آنچه را در بیداری مورد توجه قرار داده در خوابش آن را میبیند(با تغییراتی از طریق صورت خیالیه) و یکی هم خوابهایی است که جزیی است از چهل و شش جزء نبوت.
امامصادق«علیهالسلام» میفرمایند: در مورد رؤیا فکر کن که چگونه خداوند در مورد آنها تدبیر بهکار گرفته و راست و دروغ آن را به هم در آمیخته، اگر همه رؤیاها راست بود، مردم همه پیامبر بودند، و اگر همه دروغ بود، در رؤیا فایدهای نبود.
در فرمایش اماممحمدباقر«علیهالسلام» داریم که: « رؤیای مؤمن بین زمین و آسمان در گردش است تا آنکه خودش آن را برای خود تعبیر کند، یا دیگری برای او تعبیر نماید، پس آنگاه که تعبیر کرد به زمین میآید و قطعی میشود»(کافی ج8ص336).
این بود مختصری از بحث رؤیا و چون عموماً در حین بحث در مورد رؤیای صادقه سؤال میشد، آن را در این قسمت خدمت عزیزان عرضه کردیم.
به هرحال از طریق رؤیای صادقه متوجه میشویم که هم اصل انسان غیر بدن اوست و هم این بُعد اصیل، از زمان و مکان آزاد است و این بدن در واقع سایهی آن نفس محسوب میشود. به طوری که مولوی گفته:
مـرغ بر بالا پَران و سایـهاش میدَوَد برخاک، پـَرّان مرغ وَش
ابلهـی صیـاد آن سایه شــود مـیدود چندان که بیمایه شـود
بیخبر کین سایة مرغ هواست بیخبرکه اصل اینسایهکجاست
ترکشعمرشتهیشد، عمررفت از دویـدن در شکار سایـه تَفت
یعنی اگر انسان خود را همین بدن بپندارد همه فرصتهایی را که برای بارورکردن جان است از دست میدهد و بدون سرمایه واقعی از این جهان رخت برخواهد بست. به طوری که میگوید:
همچو صیادی که گیرد سایهای سایه او را کی بود سرمایهای
چرا که :
سایة مرغی گرفته مـرد سخت مرغ حیران گشته بالای درخت
این بدن، سایهی مرغ روح است و اگر تمام توجه انسان به بدنش باشد، علاوه براینکه هیچ سرمایهای برای او نمیماند، به روح خود نیز جفا کرده و رشد لازم را برایش فراهم ننموده.
انسان در خواب هم مثل بیداری همواره با پدیدههایی از جنس همان عالم روبهروست، منتهی مثل بیداری که همه آنچه را انسان در طول روز میبیند به خاطرش نمیماند، در خواب هم فقط منظرهها و یا گفتههایی به یادش میماند که برایش مهم باشد.
ــــــــــــــــــــــــــ
پینوشت :
لذا انسان رؤیاهای صادقه که در خواب دیده است، را فراموش میکند، و هنگامی که با آن صحنه روبرو میشود، آن را به ذهن می آورد که انگار این اتفاق و صحنه قبلا رخ داده است.
اگر این انس و آشنایی صحنه را دنبال کند می یابد که آن را قبلا در خواب دیده است، و اگر به آن توجه نداشته باشد تنها همین را میفهمد که این صحنه چه مقدار برایش آشنا است.
علاوه بر مطلب مطرح شده در مبحث حقیقت انسان، ماوراء بدن؛ نکتهای که در مورد رؤیای صادقه برای ما روشن میشود این است که؛
نفس انسان بدون این «بدن»، در صحنههایی حاضر میشود که هنوز آن صحنهها را با چشمِ سرِ خود ندیده و زمانی که با آن صحنه روبهرو شد،
تازه یادش میآید که آن را در خواب دیدهاست.
یا در فکر فرو میرود که گویا این صحنه یا صحنهها را در جایی دیدهاست،
ولی مسئله را دنبال نمیکند تا متوجه شود در خواب با این صحنه روبهرو بودهاست.
یعنی نفس وقتی از بدن خارج شد دیگر محدودیتهای زمانی و مکانی را ندارد.
اصلاً نفس انسان هیچ زمانی، نه میخوابد و نه چُرت میزند،
بلکه همین که به ظاهر خوابید و یا شروع کرد به چرتزدن، از توجه به بدن منصرف میشود و به جایی دیگر و یا عالَمی دیگر توجه میکند.
به همین جهت هم شما بعضاً متوجه شدهاید همینکه به خواب میروید، خواب میبینید که مثلاً پایتان از پلهکان لغزید و یکمرتبه از خواب میپرید،
میبینید در حال خوابدیدن بودید.
این حادثه نشان میدهد همینکه بهظاهر بهخواب رفتید، نفس شما خود را در صحنهی دیگر احساس کرد،
پس بهواقع نخوابیده است، بلکه نظرش به جای دیگر منصرف شده.
مرگ هم همینطور است، یعنی نفس از بدن منصرف میشود و در عالَم دیگر حاضر میگردد.